خاطرات تنها

فقط برای اینکه مغزمو یه جایی خالی کنم....

خاطرات تنها

فقط برای اینکه مغزمو یه جایی خالی کنم....

سال بعد


دوست دارم سال بعدم عوض بشه! 

اما نه بی تو!

نمی دانم

نمی دونم این حافظ چشه؟ 

نمی دونم بچه ها چشونه؟ 

نمی دونم من چمه؟ 

اه  

خل شدم دوباره 

حافظ دیروز یه چیزی گفت و امروز یه چیزی 

بچه صب یه چیزی گفتنو شب یه چیزی 

منم اونروز یه چیزی گفتم و امروز یه چیزی! 

ما را چه می شود؟!؟!؟!؟

ترجیح می دهم...

ترجیح می دهم که چیزی راجبش نگویم! 

نمی دانم 

شاید اگر بفهمی 

همه ی دنیا را بر سرم بریزی 

و اگر بدانی .... 

شاید نخواهد که بشود 

می گوید 

اگر قسمت باشد می شود 

و تو هیچ کاره ای 

و تو کمتر از آنی  

که با گفتن دو حرف ن و ه  

کاری از دستت بر بیاید! 

 

برای عارف اصفهانی!

بی هم سفر

داری بی همسفر میری 

 مسیراشتباهاتو 

کی گفته آخر کاریم؟ 

تو دستاتو تکون میدی 

همین جا آخر راهه 

داریم از هم جدا می شیم 

داری میری تو بیراهه 

می ترسیدم از امروزی  

که تو. فلب کسی باشی 

دارم فردا تو می بینم  

محاله با کسی باشی 

داری از اول جاده  

۲ راهی رو نشون میدی 

تو دستاتو تکون میدی 

همین جا آخر راهه!

اگر روزی نبودم

اگر روزی آمد که من نبودم 

باید تو بگویی به همه 

من رفتم و دیگر 

باز نخواهم گشت! 

تو باید به همه بگویی 

 که من دیگر نیستم  

و تو باید ادامه دهی 

این راه تاریک و روشن و بی پایان مرا 

آری 

تو  

تو باید ادامه دهی این راه را!

تو اگر می دانی

تو اگر می دانی که منم خاطر خواه دوست
پس نباید که بیایی بر هر کوچه ی دل! سعیده

دیشب۲

دیشب خوب بود 

خوش گذشت! 

با هم  !
و بدون نگرانی!
کاش می شد  

همیشه خندید 

بدون نگرانی 

همیشه 

و همیشه

لزومات زندگی انسان...

لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه؟

لازم است گاهی از مسجد، کلیسا، خدا بیرون بیایی و ببینی هنوز اعتقادی داری یا نه؟

لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟

لازم است گاهی از رختخواب بیرون بیایی و به عشقت نگاه کنی و فکر کنی که باز هم می‌توانی با عشق به آن رختخواب برگردی یا نه؟

لازم است گاهی در تربیت کودکی سهیم باشی، ببینی به آینده‌ی انسان امیدواری یا نه؟

لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟

لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شی، با خانواده ات تلویزیون تماشا کنی، یا پای درد دل رفیقت بنشینی ببینی زندگیت فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه؟

لازم است گاهی تمام حقوقت را بدهی به یک بدبخت ببینی می‌میری یا نه؟

لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه؟