خاطرات تنها

فقط برای اینکه مغزمو یه جایی خالی کنم....

خاطرات تنها

فقط برای اینکه مغزمو یه جایی خالی کنم....

دوباره اون چند نفر...

حس می کنم روابطم باهاشون دوباره شده مث دبیرستان

همون قدر سرد

نمی دونم مشکل از کدوممونه

ول درک نمی کنم هیچ کدومو

نه اونا رو نه خودمو...

تو روح هممون

یکی مریضه

یکی داره میره از گورستون

2 تا تو کار جهازن

یکیا ز وقتی فکر کرد من میگم دست و پا چلفتی بوده که بهش تجاوز شده باهام بد شد

یکی که از اول باهام بد بود

حداقل یکی هیچ فرقی نکرده

ممنون وکیل جان که همون موندی

تولد ش

برای تولدش یه جفت کفش گریدر از ترکیه گرفتم

اوری اوما یه جفت اسکچرز

اومونیم  پول

دونسنگ  زیر شلواری

هیونگ دمپایی و پیرهن

اونی و هیون بو پولیور


ولی سر یه چیز دلم سوخت براش

هیچ کس امسال براش کیک نگرفت

حتی نذاشت خودم درست کنم

:(

3 روز پیش

سه  روز پیش بالاخره همه به جز یکیمون تونستیم و رفتیم اوپارک

فوق العاده بود

قرار شد 5 سال دیگه که رفتیم بچه ها و مامانا رو هم ببریم

در ضمن 4 روز پیش هم بالاخره پابو جان یه خونه معامله کردن

خوشحالم

روزای خوبی داشتم

ترکیه

از ۲۱ تا ۲۸ مهر رفتیم ترکیه

هتل سیتی سنتر تو تقسیم

کوچیک و کم نور ولی مناسب ما

۱۶۰۰ 

پاساژ اولویم و جواهیر و فروم

خوب بودن رفتیم