خاطرات تنها

فقط برای اینکه مغزمو یه جایی خالی کنم....

خاطرات تنها

فقط برای اینکه مغزمو یه جایی خالی کنم....

حال گریه

خیلی باهام بد برخورد می کنه

دلم گرفت

اگی که ندارم

حس زن بودن ندارم

حالم بده

امشب دلم میخواست با یه چاقوی بزرگ ۲۰ بار بزنم توشیکمم

دلم میخواد زودتر سکته کنم

چرا زودتر نمیمیرم؟

چرا درکم نمی کنه؟

چرا فقط چیزایی که خودش می گه خوبن‌  

تفریح های من و سرگرمیای من و چیزایی که من دوست دارم بیخود ترین و آشغال ترینن تو دنیا

چرا انقدر منو خورد می کنه

چرا هر کاری بهش می گم نگن می کنه

چرا دارم روانی میشم ولی اشکم نمیاد؟

چرا یه بوسم هم نمی کنه؟

چرا یه ذره نشون نمیده دوستم داره؟

چرا انقدر بهم فشار داره میاد؟

مغزم داره میترکه

پ

و همین الان باید قرمز بشم