خاطرات تنها

فقط برای اینکه مغزمو یه جایی خالی کنم....

خاطرات تنها

فقط برای اینکه مغزمو یه جایی خالی کنم....

رستم و توس و تهمینه و زال و خاله و سوسول و....

نمی دونم راجبشون چی بگم! 

نه به پریروزشنو که همشون عین سگ ریختن به هم و زدن با تیپ و پات هم ! نه به دیروزشون که همشون با هم خوش خرم می گفتن و می خندیدن و نه به دیشبشون که معلوم نبود چشونه! 

همشون دیوونه شدن!  

اگه حرفی بهشون زدم واسه خودشون زدم!  

نمی دونم به درک! 

بزار هر غلطی که می خوان بکنن! 

آتیشش مثه اون احمق دامن خودشونو می گیره!

بی نظم و بی برنامه و بی ساعت! 

هممون همینطوریم!