ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
میخواستم یه چیز بنویسم اما یادم رفت://
چیزی که الان یادم میاد این که خدا روشنگر
بعدش حس می کنم خیلیییییییییییی دست و پا چلفتی شدم
همش میخورم به چیز میزا یا چیزا از دستم میفتن
اونوخ این هم هی دعوام می کنه
اصن انگار ک من بچشم
با این امروز خیلی دپسرده نیستم، ولی دلم میخواد اینو بنویسم:
بیمارستان...✔✘✔
اطاق عمل...✔✘✔
شوک...✔✘✔
خط صاف...✔✘✔
شوک...✔✘✔
یه خط صاف...✔✘✔
یه بوق ممتد...✔✘✔
یه ملافه ی سفید...✔✘✔
سردخونه...✔✘✔
قبرستون...✔✘✔
سر خاک...✔✘✔
صدا...✔✘
اشک...✔✘✔
جیغ...✔✘✔
گریه...✔✘✔
پایان شیطنت هام...؟!؟!
آرزوی خیلیا.......
راحتی خیلیا......
خوشحالی خیلیا......
ناراحتیه عزیزام.......
پ ب سلامتی این روز ک خیلی دور نیست...
واقعا از این متن خیلی خوشم اومد