-
مهد
جمعه 31 فروردینماه سال 1403 21:52
واقعا چقدر یه آدم خره که می بینه بچه اش هیچی از روابط اجتماعی نداره ولی بازم عین عن جلو همه میگه غلط کرده بچه نباید بره مهد خاک تو سر بی مول خسیست کنن که ذره ای حاضر نیستی برا زن و بچه ات پول خرج کنی مرتیکه ی نفهم
-
کینه ای
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1402 12:01
مردک کینه ای تا ده روز بعد از دعوایی که خودش بیخودی راه انداخته هم باهاش حرف میزنی یه جوری جواب میده انگار ارث باباش خوردی حتی با بچه!
-
이모꿍주
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1402 04:24
دلم میخواد مثل پری دریایی حباب بشم و از بین برم...
-
دماوند
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1402 04:23
واسه کار بابای خودش و هفت جد و آبادش حاضره به خاطر ۱ رب کار هر ساعتی بره تا اونجا و برگرده به خاطر حال زن و بچش حاضر نیست تا سر کوچه بیاد
-
عذاب
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1402 00:03
امشب بعد از ۱۰ سال آشنایی بهم میگه وجودت مایه ی عذاب منه.... برم ناپدید بشم از زندگیش؟ هر روز از صبح که بیدار میشه داره با من و بچه دعوا می کنه بعدش میره سر کار حالش خوبه دوباره میاد پیش ما دعوا تا شب که بخوابه مشکل از منه؟ میگه تو هیکلت قناصه.. تو ورزش نمی کنی . بچه بهانه است به بچه های خواهر من میگه توله . حق ندارم...
-
تربیت بچه
دوشنبه 25 مهرماه سال 1401 22:29
چجوریه که خودش حق داره بچه رو دعوا کنه، بزنه، فوش بده ، داد بزنه و .... ولی من حتی اجازه ندارم بهش بگم چی بپوشه چی بخوره چیکار بکنه . بهم میگه صدای تو رو اعصاب منه من نمی دونم تا حالا توی زندگیش یک بار هم بوده که از من خوشش اومده باشه؟ از من متنفره از همه خوشش میاد جز من بمیرم من
-
روحمو نابود کرد
دوشنبه 25 مهرماه سال 1401 22:27
امشب بهم گفت اصلا آدم زن میخواد چیکار زن همش بلا و درده زن هیچی نداره فقط بچه برا آدم می مونه امشب منو راحت از بین برد دعا می کنم بمیرم تو و بچت راحت بشین از دستم
-
مهدیه
سهشنبه 11 خردادماه سال 1400 15:13
دیروز نرفتم خونه ی مادرشوهرش خودش با بچه هاش رفتن پارک دیدن دوستش که از اصفهان اومده خونه ی خواهرش بدون ماسک کلی بازی کردن امروز ساعت ۱۲ و نیم پیام داد که ما داریم نهار میایم اونجا من
-
کادومو جلو روی خودم انداخت دور
جمعه 13 تیرماه سال 1399 19:00
ابن همه زحمت کشیدم کارت نقاشی کردم و ... لاشو باز کرد و بادکنک رو دید و انداختش دور
-
مردک عصبی
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1399 00:59
با کسی که یهو عصبی میشه و اعصابش خورد میشه باید چیکار گرد؟ مشکل ام اینجاست که بقیه اصلا نمی فهمن ولی من از همون ثانیه ی اول می فهمم و حالم بد میشه بعدشم فقط واسه من قاطی می کنه
-
هارد
چهارشنبه 4 دیماه سال 1398 21:47
فک کنکادوی تولد بهم هارد ۲ ترا دادو من اصلا خوشحال نشدمحتی ناراحتمو گریه کردم باز همچه مرگمه عاخه لعنتی
-
شب تولدم
چهارشنبه 4 دیماه سال 1398 09:18
به جای این که شب تولدم منُ خوشحال کنه یه تبریک ساده بگهفقط بخندهبا من بحث و دعوا کرد و قهرواقعا که...با زن حامله ای که تولدشه دعوا گرد و قهرلعنتی
-
Jajengnada
دوشنبه 2 دیماه سال 1398 16:17
If U become pregnant he will listen to you and do whatever you want BULLSHITSHe is just have to buy a single cream for me to eat It has been a week I told him every day and he still couldn't remember it Then he thinks I have nothing to do at home And I hate to decorate the bath
-
دیوونم کردین
شنبه 16 آذرماه سال 1398 12:09
بابا یه مهمونی دادن انقدر فکر میخواد واقعا دیونه شدمیه بار میشه ۱۵ تومنیه بار میشه ۸ تومنیه بار میشه ۳ تومنولی کو گوش شنواخل شدمنمی فهمم چرا درک نمی کنن نباید با زن حامله اینجوری برخورد کننبه خدا اعصاب نمونده برامتپش قلبمعده دردتنگی نفسحالم دیگه داره بهم می خوره خل شدم چرا محض رضای خدا یه بارم به حرفای من توجه نمی...
-
خب خب خب
جمعه 5 مهرماه سال 1398 22:55
هفته ۲۲ شد از هفته ۲۱ حرکت حس شد قلبم مث بمب ساعتی میزنه و نمی فهمم چرا انقدر الکی و به خاطر هیچی استرس دارم آروم نمیشم لعنتی هیچی نشده ولی تو استرس داری لطفا آروم باش واقعا دلیلی واسه استرس نیست ولی هست
-
با خودم چی فک کردم
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1398 20:00
واقعا با خودم چی فکر کردم که با فرزانه راجع به حتی کادو آوردن واسه بچه حرف زدم حلم به خدا اونم فهمید منظور نداشتم ولی باید خودمو آروم کنم
-
Unni
دوشنبه 31 تیرماه سال 1398 21:57
ینی تنها کسی که از دستم ناراحت نمی شد شد منم عصبی کرد واقعا این حق نیست من خودم کلی استرس دارم حالم بده هیچ کمکی که نمی کنه حال منم بد تر می کنه خودش که تو دوره ی من بود نمیخواست قیافه ی منم ببینه اونوقت من این همه کمکش کنم و اینجوری بگه حتی ذره درکم نکنه شت
-
NT
دوشنبه 31 تیرماه سال 1398 19:03
나는 지금 너무 힘들어 있다 그리고 무서워. Nt 때무네 하느님 나 도와주세여
-
چرا داد میزنی
دوشنبه 31 تیرماه سال 1398 00:44
من واسه مامان تو و خود تو چیز خریدم خودمم بیدار میشم ۸ شب که بگیرم حالمم همین جوریش بد هست همشم تپش قلب دارم بعد توی لعنتی سر من داد میزنی؟ واقعا که نفهمی بیشعور تا ۱۲ و نیم شب پیش دوستات خوش گذروندی حالا اومدی سر من داد میزنی فکر این بچه نیستی؟ بیشعور احمق
-
پابو خودتی
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1398 23:45
ینی از خودم متنفرم این جور وقتا چرا به اون آدم این حرف رو زدم که حالا انقدر حالم بد باشه اره واسه جفتتون بده اصلا چرا یه حرفی میزنم که بدش مجبور بشم هزار تا چیز دیگه بگم که درستش کنم ا۱لا به اون ۲ تام نباید می گفتن خر دیوونه روانی
-
عق و عق
شنبه 1 تیرماه سال 1398 22:52
ببین هر روز معده درد ورم مری حالت تهوع شدید حالا هم که همش عق میزنم هیچی نمی مونه تو معده ام فردا .... من بعید میدونم باشه نا امید ترینم خودت تنها کسی هستی که میتونی امیدوارترینم بکنی
-
عینک
جمعه 17 خردادماه سال 1398 21:11
امروز از شمال برگشتیم حالا مامان تو ماشین بابا یهرعینک بتونه پیدا کرده که معلوم نیست مال کیه واقعا لازمه هر دفعه این همه استرس؟
-
زعفران
شنبه 11 خردادماه سال 1398 03:57
تو این ۶ سالی که تو ابن خونواده ام هیچ وقت مادرش شله زرد نپخته بود به همراه مرغ ۱۰۰ درصد رعفرانی و بادمجون و پلوی ۱۰۰ درصد زعفرانی وتف با این که ایم شین هم نیستم ولی این حجم از زعفرون توی سحر و افطار با هم خب از خنده میمیریم
-
سماور
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1398 14:23
این ماه سماور خرید ۲و نیم خوشحاله من پوکرم
-
Fail
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1398 14:22
Second try And Fail again I think I never really can make it I wanna cry Like a lot But can't And it sucks
-
Fail
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1398 14:22
Second try And Fail again I think I never really can make it I wanna cry Like a lot But can't And it sucks
-
حال گریه
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1398 23:58
خیلی باهام بد برخورد می کنه دلم گرفت اگی که ندارم حس زن بودن ندارم حالم بده امشب دلم میخواست با یه چاقوی بزرگ ۲۰ بار بزنم توشیکمم دلم میخواد زودتر سکته کنم چرا زودتر نمیمیرم؟ چرا درکم نمی کنه؟ چرا فقط چیزایی که خودش می گه خوبن تفریح های من و سرگرمیای من و چیزایی که من دوست دارم بیخود ترین و آشغال ترینن تو دنیا چرا...
-
پ
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1398 15:15
و همین الان باید قرمز بشم
-
임신 아님미다
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1398 14:39
جواب ازمایش امروز http://s8.picofile.com/file/8357840818/20190418_143450.jpg
-
مریضیا حمله کردن
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1398 00:18
بابام رگای قلبش بسته شده و خون دیدن تو کشتش مامانم دنده هاش درد گرفته هیون بو گلبول های سفیدش خیلی زیاد شدن ابونیم سنگ کلیه داره و درد و عفونت خودم معلوم نیست ایم شین میشم یا نه اونی هم همین طور اومونیم دستاش بی حس شدن زن عموم تقریبا تا مرگفاصله ای نداره اونوخ من خنگ نرفتم به ابونیم سر بزنم و نامپیون ناراحت شد